Islamway چاپ

به قضایا بنگریم و گزینشی عمل نکنیم

اما پاسخ به این شبهه که: زمان برگزاری شورا انسان را به شک میاندازد که توطئه ای از سوی ابوبکر و عمر بوده است: باید گفت: اتفاقا چیزی که بین شیعه و سنی مشترک است این است که ابوبکر و عمر از برپایی شورا در سقیفه (توسط انصار) مطلقا بی خبر بوده اند و این موضوع به ایشان اطلاع داده می شود و سپس ایشان خود را به سقیفه می رسانند و به جمع انصار ملحق می شوند. پس این چگونه توطئه ای بوده که خود ایشان از آن بی خبر بوده اند؟؟!!! پس تعیین و برگزاری شورای سقیفه، توسط حضرت ابوبکر و حضرت عمر نبوده است. می بینید که چنانچه بدون تعصب به واقعیات بنگرید همه چیز خیلی واضح و روشن است، و البته چنانچه با عینک شک و بدبینی به اصحاب نگاه کنید سر انجامی همچون شیعیان پیدا می کنید.

شبهات: هر شورایی باید یکسری صلاحیت ها و مشروعیتهای داشته باشد که شورای سقیفه از آن خارج بود چون بنی هاشم در آن شورا حضور نداشتند( مانند علی و عباس و...) شما چطور این شورا را توجیه میکنید؟؟ آیا این به مثابه توطئه ای از جانب صحابه نبود؟ حدیث ثقلین که من بررسی کردم از نظر سندی صحیح است و هر جوری که فکر میکنم باید ما پیرو اهل بیت باشیم در همه چی ولی اهل سنت چنین چیزی را ندارند و بر دشمنانشون رضی الله عنه میگوئیم توجیه شما چی خواهد بود؟؟

و اما پاسخ به شبهه: عدم حضور بنی هاشم(علی و عباس) در شورای سقیفه: ابتدا لازم به تذکر است که پس از شورا بیعت با حضرت ابوبکر صورت گرفته است(توسط همان علی و عباس و بنی هاشم) بنابراین این خود نوعی تایید می شود بر خلافت حضرت ابوبکر و اما اینکه چرا ایشان در سقیفه حضور نداشتند باید شرایط آن موقع را در نظر داشت، مسلما حضرت علی مشغول انجام وصیت و وظیفه خویش بوده است یعنی غسل پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم و صلاحیت و مشروعیت شورا یعنی حضور مهاجرین و انصار در شورا و طبق فرموده خود حضرت علی در نامه 6 نهج البلاغه (خطاب به معاویه) چنانچه کسی در این شورا غائب باشد حق مخالفت را ندارد، در نامه 6 می فرماید: پس آنکه در بیعت حضور داشته نمی تواند خلیفه ای دیگر انتخاب کند، و آنکه غایب بوده نمی تواند بیعت مردم را نپذیرد. همانا شورای مسلمین از آنِ مهاجرین و انصار است» در ضمن حضرت علی برای تصاحب خلافت عجله ای نداشته و حریص خلافت نبوده است و چون متاسفانه فقیهان شیعه خودشان اینگونه هستند و اولی الامری کل دنیا را می خواهند، بنابراین تصور می کنند حضرت علی نیز باید حتما همینگونه می بوده، در صورتیکه به فرموده خود حضرت علی، خلافت از لنگه کفش پاره و آب بینی بز برایش کم ارزش تر بوده است.

 اما پاسخ به این شبهه که: زمان برگزاری شورا انسان را به شک میاندازد که توطئه ای از سوی ابوبکر و عمر بوده است: باید گفت: اتفاقا چیزی که بین شیعه و سنی مشترک است این است که ابوبکر و عمر از برپایی شورا در سقیفه (توسط انصار) مطلقا بی خبر بوده اند و این موضوع به ایشان اطلاع داده می شود و سپس ایشان خود را به سقیفه می رسانند و به جمع انصار ملحق می شوند. پس این چگونه توطئه ای بوده که خود ایشان از آن بی خبر بوده اند؟؟!!! پس تعیین و برگزاری شورای سقیفه، توسط حضرت ابوبکر و حضرت عمر نبوده است. می بینید که چنانچه بدون تعصب به واقعیات بنگرید همه چیز خیلی واضح و روشن است، و البته چنانچه با عینک شک و بدبینی به اصحاب نگاه کنید سر انجامی همچون شیعیان پیدا می کنید.

 و اما در مورد شبهه حدیث ثقلین: به بررسی اسناد این حدیث می پردازیم:حدیث کتاب الله و عترتی که با مضامین مختلفی ثبت گردیده است و مراجع مدعی تشیع بر این عقیده هستند که در این احادیث، پیامبر صلد الله علیه وسلم هدایت و نجات از گمراهی را تنها در تمسک به کتاب خدا و اهل بیت خویش دانسته و تبعیت از این دو را واجب نموده است، و اما بررسی تعدادی از این احادیث: زیدبن ارقم روایتی دارد که طبرانی در کتاب (الکبیر)(2681، 4971) از طریق حکیم بن جبیر(که راوی ضعیفی است) از ابی‌طفیل از زیدبن ارقم آورده است، می‌گوید پیامبر گفته است: «فانظروا کیف تخلّفونی فی‌‌الثقلین» (ببینید که چگونه جای مرا می‌گیرید در رابطه با ثقلین) صدایی برخواست: ای پیامبر خدا ثقلین کدامین هستند؟ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «کتاب الله که از یک طرف در دست خداوند عزّ و جلّ است و از طرفی دیگر در دستان شما. بدان تمسک جویید، گمراه نخواهید شد، و دیگری اهل بیت من، همانا خداوند لطیف‌الخبیر مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نخواهند شد تا بر حوض کوثر بر من وارد می‌شوند ...».

اسناد این حدیث ضعیف است، چون شواهد دیگری هست که برخی از الفاظ این حدیث را غیرصحیح جلوه می‌دهند، و در آن پیامبر صلی الله علیه وسلم امر نفرموده است در رابطه با تمسک به اهل بیت، بلکه اشاره بدان داشته که ثقلین همان قرآن و اهل بیت است، و از هم جدا نخواهند شد تا اینکه بر حوض کوثر نزد پیامبر می‌روند. و این معنی صحیحی است که در حدیثی دیگر صحّت آن به اثبات رسیده است و آن را طبرانی در (الکبیر)(4980، 4981، 4982) و (الحاکم)(3/148) آورده‌اند. و اما امام احمد از زیدبن ثابت این حدیث را اخراج نموده در (5/181-182-189) که با یک سند این حدیث را روایت کرده و در دو موضع آنرا اعاده نموده و البته حدیث صحیحی نیست، و آن هم به دو علت، اولاً: چون شریک قاضی، خاطر و ذهنی نامناسب داشته که مانع صحت این حدیث است،

ثانیا: در آن شخصی به نام قاسم بن حسن وجود دارد، که هم بخاری و هم ابن القطان می‌گویند که او را نمی‌شناسند. اما برای این حدیث زید بن ثابت شاهدی در نزد طبرانی وجود دارد، (4921، 4922، 4923، 4970) از طریق شریک، از اعمش او هم از حبیب‌بن ابی ثابت و او از ابی‌طفیل و او هم از زیدن‌بن ثابت. و این عین اسناد حدیث زیدبن ارقم نزد طبرانی بود (4969)،

 اما حاکم(3/109) علت دیگری را هم اضافه نموده و آن سوء حافظه و اختلاط در یادگیری (شریک) است و ممکن هم هست که این اسناد را با شیوه و شواهد وی آراسته کنیم. پس می‌توان گفت که تلفظ حدیث زیدبن ثابت این است: «من در میان شما دو جانشین خودم را می‌گذارم (خلیفتین) 1- کتاب‌الله که ریسمانی دراز در میان آسمان و زمین یا از آسمان تا زمین است. 2- اهل بیت، و آنها از هم گسسته نمی‌شوند تا اینکه بر حوض کوثر بر من وارد می‌شوند»

طبرانی در کتاب (الکبیر)(4986) به روش دیگر این حدیث زیدبن ارقم را روایت نموده است، و در آن اسم حبیب‌بن ابی ثابت وجود دارد، که او هم مردی حیله‌گر و مدلّس در ارسال احادیث بوده است. و باز در همان روایت کامل ابو العلاء نیز وجود دارد که وی نیز حافظة خوبی نداشته است و اسناد بر آنها صحیح نیست و باز از شواهد حدیث زیدبن ارقم، حدیث حذیفة بن أسید غفّاری است، که طبرانی در (الکبیر)(2683)(3052) از طریق زیدبن الحسن الانماطی ثنا معروف بن خربوذ از ابی‌طفیل و او نیز از حذیفه بن اسید روایت داشته است. که در اینجا نیز زیدبن حسن ضعیف و منکر الحدیث است و این حدیث نیز صحیح نیست.

روایتی از جابر را ترمذی در (4/324) و طبرانی در (الکبیر)(2680) نقل می کنند که ای مردم من در بین شما چیزی گذاردم که اگر آنرا در اختیار گیرید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم: اهل بیتم. این حدیث جابر، از طریق زید بن الحسن الأنماطی و او هم از جعفربن محمد از پدرش و او هم از جابر روایت داشته است. اسناد این حدیث ضعیف است، به خاطر زیدبن حسن.

همانطور که حافظ در (التقریب) و ابوحاتم هم گفته‌اند: حدیث انکارشده‌ای است، و این حدیث باطل است و قابل اثبات نیست. ترمذی حدیثی را از زیدبن ارقم نقل می کند بدین مضمون که من در میان شما چیزی به ودیعه گذاردم، که اگر به آن متمسک شوید پس از من هرگز گمراه نخواهید شد. قرآن کتاب خدا که همچون ریسمانی از آسمان تا زمین امتداد یافته، و عترتم اهل بیتم، این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض به من ملحق گردند، پس بنگرید چگونه به جای من با آنها رفتار می کنید. حدیث زیدبن ارقم که ترمذی آن را در (4/343) نقل کرده، از طریق اعمش از حبیب بن ابی‌ثابت از زیدبن ارقم. و سند این حدیث هم به دو علت صحیح نیست. نخست: حیله‌گری اعمش در نقل روایت. دوم: حبیب‌بن ابی ثابت که وی نیز احادیث زیادی را روایت نموده و در اغلب آنها تدلیس و حیله گری به کار برده است. حتی تدلیسی که وی به کار برده بدتر از همانی است که اعمش به کار برده است!!! همانطوری که حافظ در (طبقات المدلسّین) بیان داشته، که وی نیز احادیث زیادی را ارسال نموده است. و آنچه وجود انقطاع در این اسناد را تأیید می‌کند، آن است که سندهای دیگری هست صحیح‌تر از این سند، از طبرانی در (الکبیر)(4959). (کتاب الحاکم)(3/109) از اعمش ثنا حبیب بن ابی‌ثابت از عامر بن وائله ـ ابوطفیل ـ از زیدبن ارقم، حاکم می‌گوید: این حدیث صحیح است اما مشروط بر صحّت شیخین (مسلم و بخاری) و چون اعمش تصریح به روایت آن از کسانی دیگر کرده، تا حدی شبهة تدلیس وی را از میان برداشته، و اما حبیب‌بن ابی‌ثابت در اینجا واسطه‌ای را بین خود و بین زیدبن ارقم ذکر می‌کند. و آن هم عامربن وائله است، با بقای علت و خصلت حیله گری وی.

 و به فرض صحت این حدیث باز در آن دلیلی بر وجود پیروی از اهل بیت و تمسّک به آنها وجود ندارد، چون در تلفظ (ما إن تمسّکتم به ...) بعد ذکر کردن کتاب الله، دلالت بر این دارد، که ضمیر مفرد (به) فقط راجع به کتاب الله است و اگر هدف پیامبردر این حدیث تمسّک به اهل بیت هم می‌بود، ضمیر آن به صورت (بهما) آورده می‌شد. اما ذکر کردن اهل بیت در اینجا تنها به خاطر توصیه کردن امت نسبت به آنها می‌باشد. یعنی اینکه مردم، ارزش و احترام آنها را رعایت نمایند.

در خطبه 67 نهج البلاغه آمده که حضرت علی در مورد ماجرای سقیفه از یارانش می پرسد که انصار در سقیفه چه گفتند؟ و آنها پاسخ مي دهند که انصار گفتند: زمامداری از ما و رهبری از شما مهاجرین انتخاب گردد پس حضرت علی فرمود: چرا با آنها به این سخن رسول خدا استدلال نکردید که آن حضرت درباره انصار سفارش فرمود: با نیکان آنها به نیکی رفتار کنید و از بدکاران آنها درگذرید و در اين هنگام یارانش از حضرت علي پرسیدند: چگونه این سخن آنها را از زمامداری و خلافت دور می کرد كه حضرت علی در پاسخ مي گويد: اگر زمامداری و حکومت در آنان بود سفارش کردن در مورد آنها معنایی نداشت. حال ما در اینجا طبق گفته خود حضرت علی می گوئیم: اگر خلافت فقط منحصر به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وسلم بوده است پس چرا اینقدر پیامبر در مورد اهل بیت سفارش می کرده است (شیعه نیز دائم به این سفارشات اشاره دارد) اگر خلافت در بین اهل بیت می بود سفارش مکرر در مورد آنها معنایی نداشت، و به طور مثال ممکن بود مردم در غدیر خم یا جاهایی که شیعه معتقد است علی به عنوان خلیفه بلافصل معرفی می شده است به پیامبر بگویند: تو می بایست سفارش ما را به علی بکنی نه سفارش او را به ما، چونكه او پس از تو خلیفه و حاکم بر ما خواهد شد و بايد مراقب ما باشد.

پس طبق این سخن حضرت علی نتیجه می گیریم که دستوری از سوی خداوند یا پیامبر مبني بر خلافت در اهل بیت نبوده است،  همچنین پیامبر در عرفات خطبة بزرگی را بر مردم خواند و در آن به مردان نسبت به زنان توصیه کرد، باز در آن هیچ توصیه‌ای درباره تمسک به عترت پیامبر نبود. بلکه فرمود: «در میان شما چیزی را جا می‌گذارم، اگر به آن تمسک جویید گمراه نخواهید شد، و آن کلام الله مجید است» ـ نگاه کنید به (صحیح مسلم)(2/890)، (سنن ابی داود)(1905)، (سنن ابن ماجه)(3074) که در آن هیچ‌گونه ذکری از اعتصام به مذهب عترت و اهل بیت وجود ندارد. و همچنین آنچه که مسلم(2408) و احمد(4/366-367) و طبرانی در کتاب (کبیر)(ص 5026، 5027 و 5028) روایت می‌کنند بدین شیوه است. از زیدبن ارقم و او هم از پیامبر: «اما بعد ... ای مردم من هم انسانی هستم، نزدیک است فرستادة خداوند ـ ملك الموت ـ به نزد من بیاید و من هم او را بپذیریم، و من در میان شما دو چیز گرانبها را نهاده‌ام، نخست کتاب الله که در آن هدایت و نور وجود دارد. پس آن را بگیرید و به آن تمسک جویید». یعنی: تحریض به کتاب الله و رغبت در آن. سپس فرمود: «و نیز اهل بیت خودم، خدا را به یاد آورید در مورد اهل بیت من، خدا را بیاد آورید در مورد اهل بیت من، خدا را بیاد آورید در مورد اهل بیت من ».

 این روایت زیدبن ارقم صحیح‌ترین روایتی است در مورد حدیث غدیر خم، که به خوبی اراده و هدف پیامبر را در مورد اهل بیت بیان می‌دارد و این تنها توصیة پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد اهل بیت است، نه اینکه وجوب اتباع و تمسّک به هدایت آنها. وقتی پیامبر قرآن را نام برد ما را به اطاعت از آن امر نمود، و وقتی اهل بیت خود را ذکر کرد ما را به رعایت کردن و دادن حقوق آنها فرمان داد، و این روشن‌ترین دلیلی است بر اینکه آنها امام نیستند، و امامت در دیگران خواهد بود. چون اگر آنها خلیفه و امام می‌بودند مسلمین را به آن وصیت می‌نمود نه بالعکس.

حدیث دیگری در مورد کتاب خدا و عترت را که امام احمد از ابی سعید در (3/14، 17، 26، 59) و ترمذی در (4/343) و طبرانی در (الکبیر)(2678، 2679) و ابویعلی در (60/2) از طریق عطیه عوفی از ابی‌سعید خارج ساخته‌اند. سند این حدیث باز هم صحیح نیست، چون جناب عطیه سیء الحفظ و کثیرالخطا بوده است. و همچنین راوی مدلّسی بوده است ـ چنانچه در (التقریب) آمده ـ و از شیوة تدلیس اوست که از کلبی ـ محمدبن سائب الکلبی که متهم به دروغ‌پردازی است ـ نقل حدیث کرده و او را با کنیه‌اش نام می‌برد، و می‌گوید: ابوسعید برای ما گفت.... تا خواننده چنین بپندارد که او سعید الخدری است. نگاه کنید به (التهذیب) دربارة بیوگرافی وی، روشن می‌سازد که این حدیث باطل است. از دیگر احادیثی که در این باره روایت داشته، این قول پیامبر است: «ای مردم من به زودی قبض روح می شوم و از این جهان می روم و من سخنی که عذر شما را قطع کند به شما گفتم. آگاه باشید من کتاب خدا و عترتم اهلبیتم را در میان شما می گذارم، سپس دست علی را گرفته بلند کرد و فرمود: این علی با قرآن است و قرآن با اوست(علی مع القرآن و القرآن مع علی) از هم جدا نخواهند شد تا آنگاه که در کنار حوض به من ملحق گردند» قسمتی از این حدیث را طبرانی در (الصغیر)(707) داشته بود و در کتاب (المجمع) نیز قسمت دیگر آن را به امّ السلّمه نسبت داده بودند.

سند این حدیث نیز واهی و غیرقابل قبول است. چون از یک سو در آن اسم صالح بن ابی ‌أسود کوفی وجود دارد که ذهبی در (المیزان) درباره وی سخن رانده است و از سوی دیگر، اسم ابوسعید التیّمی ملقّب به عقیص آمده است که دار قطنی او را متروک دانسته، جناب جوزجانی و کسانی دیگر نیز این حدیث را غیرموثّق دانسته، و آن را واهی شمرده‌اند، چون کسان دیگری از راویان این حدیث مجهول‌الهویه هستند. در ضمن چنانچه تمسک به عترت واجب است پس یعنی عترت باید همیشه حاضر باشد، بنابراین می شود بفرمایید هم اکنون این عترت کجاست تا به آن تمسک جوییم؟ امام زمان که غایب و در پس پرده است و قابل دسترسی نیست تا به او چنگ زده و تمسک جوییم. اگر هم بگویید در عصر غیبت، نائب امام زمان از فقیهان شیعه در دسترس است، باید گفت شرمنده هستیم چون در احادیث، صحبتی از جناب ولی فقیه و نائب بر حق نشده است و تنها لفظ عترت و اهل بیت موجود است و شما نمی توانید هر جا به ضررتان شد فوری اجتهاد در برابر نص کنید و احادیث را تاویل و تفسیر و توجیه و ماست مالی کنید.

 اگر هم بگویید که احادیث رسیده از اهل بیت در زمان غیبت موجود هستند، باید گفت که در احادیث تنها تمسک به خود عترت و اهل بیت بیان شده است نه روایات و یا حتی سنت ایشان که بگوییم منظور احادیث می باشد(همچون سنت پیامبر که در واقع همان عمل کردن به احادیث ایشان است) تازه مجموعه احادیث کتاب الحجه از اصول کافی 962 حدیث است و طبق تشخیص علامه خودتان، جناب مجلسی در مراه العقول مجموعه احادیث صحیح و حسن و موثق که از نظر سند معتبرند 236 حدیث و مجموع احادیث ضعیف و مجهول و مرسل و مرفوع و موقوف و مختلف فیه که از نظر سند معتبر نیستند 726 حدیث است، کتاب الحجه کتاب امام شناسی است که یعنی سه چهارم احادیث آن طبق نظر عالم خودتان، سند معتبری ندارند(و تازه بررسی متن آنها نیز باید صورت بگیرد) و بطور کل مجلسی از 16 هزار حدیث کافی، 9 هزار حدیث آنرا ضعیف دانسته است(همینطور در لؤلؤة البحرین اثر یوسف بحرانی ص: 195-194 به تحقیق محمد صادق بحرالعلوم و الموضوعات فی الآثار و الاخبار اثر هاشم معروف حسینی ص 44. بنگر به «مدخل الی فهم الاسلام» اثر یحیی محمد ص 394.)

و از دیگر علمای شیعه، حاج میرزا ابوالحسن شعرانی است که در مقدمه ای که بر شرح اصول کافی تالیف مولی صالح مازندرانی می باشد، اینگونه می نویسد:.....ان اکثر احادیث الاصول فی الکافی غیر صحیحه الاسناد....(مقدمه شرح اصول کافی،ص12) یعنی بیشتر احادیث اصول در کافی سندشان صحیح نیست. یا شیخ صدوق، عالم مشهور شیعی که اسناد روایاتش را در من لایحضره الفقیه نیاورده و غالبا به ذکر راوی نخستین بسنده کرده است. از علمای دیگر شیعه، جناب خوئی در کتاب معجم رجال الحدیث(چاپ دوم)(1/17-18)می‌گوید: براستی اصحاب و یاران ائمه علیهم السلام با اینکه غایت جهد و اهتمام خویش را در امر حدیث و حفظ نمودن آن از نابودی و کهنگی بر حَسَب دستورات أئمة علیهم السلام مبذول داشتند، امّا آنها در دوران تقیّه زندگی می‌نمودند و نشر احادیث در آن زمان بصورت علنی غیر ممکن بود، پس چطور این احادیث به حدّ تواتر یا چیزی قریب به آن رسیده‌اند؟

و در همان کتاب(1/19-20) می‌گوید: اما احادیثی که به دست آن سه محمّد(کلینی، ابن بابویه و طوسی) رسیده است، اغلب آحاد هستند نه متواتر. همچنین سید شریف مرتضی ملقب به علم الهدی (436 هـ) که استاد شیخ مفید ـ استاد شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی ـ بوده است، می‌گوید: در سند اکثر احکام فقه، افراد مذهب واقفیه‌ وجود دارد كه يا در خبر اصل هستند يا اينکه فرع مي‌باشند، از ديگري روایت کرده و از او روایت شده است و همچنين در سلسله‌ سند افرادي از غلات، خطابیه، مخمسه، اصحاب حلول مانند فلانی و فلانی و کسانی که بیشمارند، وجود دارند، و به قمی متصل مي‌شود كه مشبه و اهل جبر است. گفتنی است كه همه‌ي قمی‌ها بدون استثناء جز ابوجعفر بن بابویه، همه شان مشبه و جبری هستند و کتابها و تصانیفشان بدین چیز گواهی می‌دهد.

مرتضی در پايان، بحث را به این گفته‌ مهم خلاصه می‌کند که: ای کاش می‌دانستم که‌ چه‌ روایتی سالم و عاری از این است که اصل یا فرعش، واقفی، غالی یا قمی مشبه و جبری نمي‌باشد، آزمایش در میان ما و جستجو در میان آن‌هاست ـ تا جایی که به صراحت می‌گوید: پس روایت خبر واحدي كه نقل مي‌كنند، چگونه برای ما صحیح است. بلکه اصحاب حدیث را متهم می‌کند، طوری که‌ مستقیم و به‌ کلی اعتبار محدثین امامیه‌ را از بین می‌برد و می‌گوید: «ما را با اصحاب حديث خودمان‌ رها نماید، زیرا در میان آنان فردی استدلالی یافت نمی‌شود و همچنین شخصی پیدا نمی‌شود که‌ استدلال را بشناسد و کتابهایشان نيز برای استدلال وضع نشده‌اند!»(رسائل الشریف المرتضی/ ج3 / ص131-130/ از کتاب مدخل الی فهم الاسلام/ ص393- یحیی محمد که شیعه‌ دوازده امامی است)

در ضمن علامه برقعی(رحمه الله) در کتاب بت شکن، جعلی بودن بسیاری از احادیث جلد1 اصول کافی را طبق علم الرجال خودتان نشان داده است. همچنین هاشم معروف، دانشمند شیعی اثني‌عشري معاصر می‌گوید: بعد از پیگیری و جستجو در احادیث منتشر شده در مجامع حدیث مانند کافی، وافی و غیره، غالیان و حسودانی را بر این ائمه هادی می‌بینیم که از هر دری برای فساد احادیث ائمه و بی ادبی به منزلت آنها داخل شده‌اند، به دنبال آن به قرآن مراجعه کرده‌اند تا سموم و دسیسه‌هایشان‌ را بر آن بپاشند، زیرا قرآن تنها کلامی است که محتمل چیزهایی است که هيچ چيز ديگري محتمل آنها نمي‌باشد، لذا صدها آیه را طوری که خواسته‌اند، تفسیر کردند و با دروغ، دسيسه و گمراه‌سازي آنها را به ائمه چسباندند. علی بن حسان و عمویش عبدالرحمن بن کثیر و علی بن ابوحمزه بطائنی کتاب‌هایی را در تفسیر تألیف کرده‌اند که همگی آنها تحریف و خرافات و گمراهی است و با اسلوب، بلاغت و اهداف قرآن هماهنگی و همخوانی ندارد(الموضوعات فی الآثار و الاخبار-ص153)

 سید محمد صدر در مقدمه‌ای که برای تاریخ غیبت صغری تحت عنوان (تمهید) نوشته است، از اسباب پیچیدگی در تاریخ اسلامی – یعنی شیعی – سخن می‌گوید و او چند عامل را برای این امر بر شمرده است که در پنجمین آن می‌گوید: (پنجم: اسناد روایات مؤلفین امامیه همه روایاتی که از ائمه یا از یارانشان برای آنها رسیده است را در کتاب‌هایشان جمع کرده‌اند بدون آن که صحت یا ضعف این روایات را در نظر گرفته باشند.) می گویم: پس احادیث رسیده از مشتی خمس دزد و غالی نیز برای تمسک جستن خیلی مناسب نیستند و چرا اهل بیت یک کتاب تفسیری از خود باقی نگذاشتند تا لااقل به آن متوسل شویم؟ تنها کتابی منسوب به امام حسن عسکری موجود است که البته آثار بیسوادی و جعل در آن فراوان است و آن نیز برای تمسک جستن مناسب نیست و از همه گذشته تکلیف مسائل تازه روز چه می شود؟ آیا عترت برای حل این مسائل حاضر است؟ یا غائب و در پس پرده است؟ البته متذکر می شویم که ما به هیچ عنوان منکر پیروی از اهل بیت نیستیم و شما را از این امر بر حذر نمی داریم، بلکه بالعکس همه مسلمین را به پیروی از چنین انسانهای بزرگی فرا می خوانیم و ما مشکلی با پیروی نمودن از اهل بیت نداریم، ولی پیرو واقعی ایشان نه خرافاتی که مدعیان تشیع بنام اهل بیت ترویج می کنند.

و اما اینکه گفته اید: هر جوری که فکر میکنم باید ما پیرو اهل بیت باشیم در همه چی ولی اهل سنت چنین چیزی را ندارند و بر دشمنانشون رضی الله عنه میگوئیم توجیه شما چی خواهد بود؟؟ باید گفت آفرین بر شما و ما هیچگاه منکر این نیستیم که شما پیرو واقعی اهل بیت شوید و این از نظر ما بسیار عالیست، ولی متاسفانه مدعیان تشیع پیروی از اهل بیت را در اعتقاد به خلافت منصوص و بلافصل حضرت علی می دانند که نتیجه آن غاصب دانستن صحابه و لعن ایشان می شود و در دیگر موارد نیز هیچگونه شباهتی میان ایشان با حضرت علی مشاهده نمی شود. آیا شیعیان نام فرزندان خویش را ابوبکر و عمر می گذارند؟؟ آیا علی برای رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وسلم مراسم سینه زنی و عزاداری برپا کرد؟؟ و یا اینکه به هنگام غسل دادن پیامبر فرمود: اگر به شکیبایی امر نمی کردی و از بی تابی، نهی نمی فرمودی آنقدر اشک می ریختم تا اشکهایم تمام شود، و این درد جانکاه همیشه در من می ماند.(نهج البلاغه خطبه 235) آیا حضرت علی برای قبر پیامبر اکرم گنبد و بارگاه ساخت؟؟

 آیا حضرت علی برای خود قائل به عصمت بود؟؟ و یا اینکه می فرمود: پس از گفتن حق یا مشورت دادن به من خودداری نکنید زیرا خود را از آن که اشتباه کنم مصون نمی دانم مگر آنکه خداوند مرا حفظ کند. در نهج البلاغه نامه 71 به منذربن جارود عبدی فرمود: «همانا شایستگی پدرت مرا نسبت به تو فریب داد و گمان کردم همانند پدرت می باشی و راه او را می روی و از تواريخ معلوم می‌شود که آن حضرت، منذر بن جارود را براي جمع صدقات فرستاده و او را انتخاب کرده براي اين کار و او اموال را اختلاس کرده و ملحق به معاويه شده، حضرت به او می‌نويسد : «فإن صلاح أبيک غرني..» تا آخر. و از نامة 63 نهج البلاغه و تواريخ معلوم مي‌شود که آن حضرت أبوموسی أشعری را عامل کوفه قرار داده در حالی که ابوموسی(به عقیده شیعه) هم منافق در آمد و هم با حضرت مخالفت کرد و از نامة 61 نهج البلاغه و تواريخ معلوم مي‌شود که آن حضرت کميل بن زياد را عامل هيت قرار داد در حالي که او مقاومت نکرد و شهر هيت را تسليم دشمن نمود، و حضرت او را مذمت کرده است.

و از نامه 44 نهج البلاغه و تواريخ معلوم مي‌شود که حضرت زياد بن ابيه را عامل بر فارس قرار داده و اشتباه نموده است. و از نامة 43 نهج البلاغه معلوم مي‌شود که مصقلة بن هبيرة را عامل اردشير قرار داده و او خائن در آمد.و از نامه 41 نهج البلاغه و رجال و تواريخ معلوم مي‌شود در تعيين ابن عباس اشتباه نموده است و همچنين طبق تمام تواريخ قيس بن سعد بن عبادة را که حاکم او بر مصر بود معزول نمود و بواسطة عزل او و نصب محمد بن ابي بکر، مصر سقوط کرد و معلوم شد حضرتش اشتباه کرده و نبايد به سخن نمامين گوش مي‌نمود.

و حضرت علی در صحیفة علویه دعای سوم ماه و در دعای کمیل و دعای صباح و چند دعای دیگر فرموده : «اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل البلاء، لا تفضحني بخفي ما اطلعت علیه من سري و لا تعاجلني بالعقوبة علی ما عملته في خلواتي من سوء فعلي و إسائتي و دوام تفریطي و جهالتي و کثرة شهواتي و غفلتي، اللهم اغفر لي خطایاي و عمدي و جهلي و هزلي و جدي فکل ذلك عندي، أبیت إلا تقحما علی معاصیك و انتهاکا لحرماتك و تعدیا لحدودك، الحمد لله الذي ستر عیوبي و لم یفضحني بین الناس، فبئس المطیة التي أمتطت نفسي من هواها، و معصیتي کثیرة، و لساني مقر بالذنوب، و أعوذبك أن تحول خطایاي أو ظلمي أو إسرافي علی نفسی و اتباع هواي و استعمال شهوتي دون رحمتك و برك، الهي سترت علي في الدنیا ذنوبا و لم تظهرها للعصابة و أنا إلی سترها یوم القیامة أحوج و قد أحسنت بي إذ لم تظهرها للعصابة من المسلمین فلا تفضحني بها یوم القیامة علی رءوس العالمین، و استر علي ذنوبي، إلهي لو لا ما قرفت من الذنوب ما فرقت عقابك، ألقني السیئات بین عفوك و مغفرتك، قد أصبت من الذنوب ما قد عرفت و أسرفت علی نفسی بما قد علمت، أوقرتني نعما و أوقرت نفسي ذنوبا، أذکر لك فاقتي و مسکنتي و میل نفسي و قسوة قلبي و ضعف عملي، حاجتي إلیك اللهم العتق من النار». آیا حضرت علی به مخالفانش آزادی بیان می داد یا خیر؟ چطور خوارج هر سخن و اعتراضی را در وسط مسجد علیه او بکار می بردند و تنها زمانیکه ایشان دست به شمشیر شدند حضرت علی با ایشان مقابله نمود. آیا جمهوری فقیهان شیعه در ایران نیز با مخالفان به همین شیوه برخورد می کند؟؟(قضاوت بر عهده وجدان خودتان)

و اینکه اهل سنت چنین چیزی را ندارند و بر دشمنانشون رضی الله عنه میگوئیم!! باید گفت این نیز بی انصافی است، چون اهل سنت پیرو قرآن هستند و همینطور پیرو سنت و احادیث صحیح پیامبر و آیا این نزد شما کم ارزش و بیهوده است؟؟ شیعیان نیز در حال حاضر اهل بیت و امامی حاضر ندارند و امامشان صدها سال است که غائب است و بنابراین تنها همان احادیث و روایات کتب خودشان را دارند، خوب آیا احادیث پیامبر در کتب اهل سنت کم ارزش تر از روایات شیعه است؟؟ از همه گذشته اهل سنت هیچگاه با حضرت علی و امامان شیعه، دشمنی و کینه ای نداشته اند و رفتار و منش توحیدی ایشان بطور حتم برای هر مسلمانی الگویی بسیار مفید خواهد بود و اهل سنت مشکلی با اهل بیت نداشته و ندارند. باید توجه داشته باشید که کسی معصوم نیست و بالاخره همیشه در طول تاریخ افرادی در هر مذهبی دارای اشتباهاتی بوده اند، ولی ما می بایست بطور کلی به قضایا بنگریم و گزینشی عمل نکنیم. چنانچه بدون تعصب به رفتار هر دو گروه بنگرید بطور حتم حقیقت برایتان روشن خواهد شد، بطور حتم خواهید فهمید که کینه توزی و تفرقه از جانب چه کسانی است؟ تفرقه ای که باعث تضعیف امت اسلامی می شود، آن هم بخاطر پافشاری بر عقایدی که هیچ سودی به حال فعلی ما ندارند.(قضاوت با خودتان)